۱۳۹۶ مهر ۵, چهارشنبه

روی زمین، باید سرشار از عشق شود: عدنان یوسل- شاعر سوسیالیست و انقلابی ترکیه‌ای‌/برگردان: بهرام رحمانی

آنانی که فریاد می‌زنند
همه چیز پایان گرفته ست
آنانی که از سفره ترس می‌خورند،
نه آن گل‌هایی که در دره‌ها مقاومت می‌کنند
نه آنانی که در شهرها خشمناکند
بدرود نگفته اند هنوز.
هنوز این مبارزه، پایان نیافته ست و
ادامه دارد
تا بدان هنگام که بر زمین، عشق فرمان براند!
 
شعری از عدنان یوسل، شاعر سوسیالیست و انقلابی ترکیه‌ای‌(2002-1953)

 

برگردان شعری از ترکی استانبولی به فارسی

تقدیم به «رضا شهابی»* و «ربابه رضایی» و همه پیکارگران راه آزادی و سوسیالیسم!
 
 بهرام رحمانی

روی زمین، باید سرشار از عشق شود

بدون عشق زندگی معنی نداشت
من در اوج باورهای ژرف ترا یافتم
در زیبایی مبارزه عاشق شدم.
هنوز این مبارزه پایان نیافته ست و
ادامه دارد


تا هنگامی که روی زمین سرشار از عشق نشده ست!
تمامی روشنگران از عشق می‌گویند
چه زیباست عاشقانه دوست داشتن
و مبارزه برای آن زیبایی.
و شکوفه‌های بادام در برابرش


لبخند خاک و بهار در زلفانش.
شما را دوست می‌دارم در آن مبارزه،
نکند زیبایی آن مبارزه ‌تویی...
من در اوج باورهای ژرف ترا یافتم
من زیبایی مبارزه را دوست می دارم.
هزار بار شکستند شاخه‌های نو نهالان‌مان را
هزار بار شکستند.


هنوز در حال گل دادن و میوه دادنیم
هزار بار از ترس تاریخ را خفه کردند
هزار بار تهدید به مرگ کردند
باز هم در طبیعت‌ایم، باز هم شادیم.
هنوز این مبارزه، پایان نیافته ست و
ادامه دارد


تا زمانی که روی زمین سرشار از عشق نشده ست!
مانند رودخانه‌‌ای که نخستین بار از آن گذشتیم
پای ما، پای آب بود
دست و پای ما، دست و پای سنگ و زمین.
در باران بامدادی نیز ساکت نشدیم، افزون‌تر می‌شویم
ما با آرزوها بزرگ شدیم.
یک صدا آواز سر دادیم ما
از همان صدا، از همان قلب


ما رنگ و روحیه دادیم به کوه‌ها،
با این حال هنوز جوانی‌مان فنا نشده است...
نه غروب خورشید نگرانی از مرگ داشت
نه شادی از تولد
آنانی که با یک دست گورستان می‌سازند،
با دست دیگر طبیعت را نابودی می‌کنند
فریاد ما بر آن‌هاست
ما برای زیبایی‌ها زندگی می‌کنیم
هنوز این مبارزه، پایان نیافته ست و
ادامه دارد


تا زمانی که روی زمین سرشار از عشق نشده ست!
کاخ‌ها و سلطنت‌ها نابود خواهند شد
روزی روزگاری چرخه خونریزی می‌ایستد
و ستم تمام می‌شود.
غنچه‌ها شکوفا می‌شوند در برابرمان
لک‌لک‌ها می‌خندند.
از دیروز تا به امروز،
کسانی می‌مانند که برای فردا در حرکتند
هم کسانی که برای فردا مقاومت می‌کنند...
دوباره شعرهای جدید متولد خواهند شد
آرزوها، برآورده خواهند شد
و از صمیم قلب،


آنانی که فریاد می‌زنند
همه چیز پایان گرفته ست
آنانی که از سفره ترس می‌خورند،
نه آن گل‌هایی که در دره‌ها مقاومت می‌کنند
نه آنانی که در شهرها خشمناکند
بدرود نگفته اند هنوز.
هنوز این مبارزه، پایان نیافته ست و
ادامه دارد
تا بدان هنگام که بر زمین، عشق فرمان براند!

شعری از عدنان یوسل، شاعر سوسیالیست و انقلابی ترکیه‌ای‌(2002-1953)

۱۳۹۶ شهریور ۱۳, دوشنبه

از جان گذشتگان: بهنام چنگائی

برای بزرگداشت جسورانه ی آنانکه جز آخرین تیرِ جان در کمان "اعتصاب غذا" گذارند، چاره ای نداشته اند. و بخاطر دادخواهی، و در پی نانِ نداشته خویش و همه ی کارگران بپا خاسته اند. نبرد نابرابری ایکه رضا شهابی و همه ی همراهان او ناگزیر دچارش شده، و اینک اسیر بی دادرسی ها و  ستم های ستمگران ولائی گشته اند.

 از جان گذشتگان


بهنام چنگائی

رضا، ای از جان برگشته، در این وادی ریا، از شهاب رحمت خبری نیست!
 ای از جان گذشته،
می دانم که می دانی، تو اسیر نه نوحه گاه ملا، که وحی آسمانی
دکانی که دامِ آخوند را بر سر رویاهایت بنا کرد،
و از جنم غیب بر سر کارگران، جهنم ملائی برپا ساخت.
 اینک پاداش تلاش تو، بازی با مرگ است
و سهم ما در کنارت، شعله ی درد و خشم برآوردن.
بدانکه دادات را جز همبندان و همدرانت نشیده اند
تو در سیاهجال اعصار، همچنان بانگ جوانمردی برمی کشی
و رسالت آسمان در عقوبت تو، کشتن فریاد برابرخواهی ات هست.
+
رضا! آیا خوش خیالانی هستند هنوز فکر کنند خدا
  ناله های گرسنگی شان را می شنود؟  
زاری بی خانمانی کودکان شان را می بیند؟
در زمینی ملازده ایکه دیگر،
نه نان دارد و نه آب و نه آزادی؟
رضا!، کنام دردها و رنج ها می دانند، که سروری ملائی، پیام اولیائی ست.
و چاره ی ما کارزار انسانی.
بجان آمدگان ستم و تنگدستی می دانند که فردا ریای دیرینه است
 می دانند که چشم و گوش شان با صلوات سیر نمی شود
سی هشت سال از سرخوردگی آرزوهای شان گذشته است
و بردگی رهبانیت، همچنان برکول شان سواری می کشد
و ملا، تکسوارِ میدان نابرابری ها شده است.
+
آری فردا حیله دیرینه ای ست، بپا خیزیم
سی هست سال از فریبخوردگی گذشته است.
و هیولای ملا، همچنان بنده های بردبارش را می بلعد.
آنک می رود که فردا نیز، از ستمزدگی و غارشدگی بمیرد
سی هشت سال از جزای ِجهنم ملا گذشته است.
ملا! سیری ناپذیر نانِ نان آوران را می خورد و جانِ رنجمندان را می گیرد
                    بیاری خدا بر زمین هراس می کارد و از گناهِ نادانی ما، دار شرافت بر می آفراشد.
و خدا نیز پاسدار جکومت ملاهاست.
برپاخیزیم که فردا در کمین ملاها اسیر است.
فردا گرفتار ملاهاست!
بهنام چنگائی 12 شهریور 1396