۱۳۹۶ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

آیه های گرسنگی: بهنام چنگائی 

در آن بالاهای آقائی و در این پائین بردگی، نان زمینی و بهشت آسمانی بی هوده با هم در ستیزند
بیکاری و سرشکستگی در سرایِ ترس، برابر رسالت آیه های خدا و ملا قدکشیده و برای بدبختی خود،
پیام های انسانی می جویند.
تا به رستاخیزِ عصیان، سمت و سوی یافتن نان و کار و آزادی را بیآموزانند، و رهائی و فقر را چاره کنند.

آیه های گرسنگی

بهنام چنگائی 
از عرشِ ملا، همه جا نامرادی و نازائی می بارد،
زمانه ی لجن بار، بوی گند می دهد
از خلافتِ زمین، فسق و فجور و فساد سرمی کشد
امت و امامت بسان روز و شب شده اند
دست و نان و دهان نیز
فاصله ی کهکشانی یافته اند.
در لانه های تیره ی مذهبِ شب، آیه های گرسنگی، نجوا کنان می لوند و می مویند.
هردم، در دامِ بازارِ ریا، آبروی سروده های خدا
با سروش ملا، برباد فنا می روند.
+
دمی نیست، کزین زمین برکت رُفته ی ملا، اینجا و آنجا،
پیامبرانِ بی نان و بیکار، ز قحطی وجدان نمی رند.
در این شامِ بلند، بنام غریبان، دیگر بوی وحی و وعده های خدائی نمی آید
 در شب های قدر، نان و کار و آرزو، با چشمان دریده و هراس دار می بینند
 ملاها! " بر سر خدا " هم شیره می مالند
و کلیددارِ امید، دوباره در مسلخگاه کامروا، باور را سرمی برد.
اینجا نه خلق، بل خدا ـ در قمارِ اعتماد به ملا می بازد.
حالیا ملاها، بی نیاز از رحمتِ خدا، با بهشتِ نرم و گرمشان در زمین همبسترند.
و مومنان بی پناه، به "بدسیرتی باور" می گریند، که در جهنم ملاها اسیرشند و می سوزند.
+
در این قتلگاه زن هراس، تنگدستی و گرسنگی و ستمکشی پیگیر بالای داراند
رزق و روزی، دیریست مذهبی شده، " چارقد بسر" در لشگر و چنبر ملاهایند.
در آن بالاهای آقائی و در این پائین بردگی، نان زمینی و بهشت آسمانی بی هوده با هم در ستیزند
بیکاری و سرشکستگی در سرایِ ترس، برابر رسالت آیه های خدا و ملا قدکشیده و برای بدبختی خود،
پیام های انسانی می جویند.
تا به رستاخیزِ عصیان، سمت و سوی یافتن نان و کار و آزادی را بیآموزانند، و رهائی و فقر را چاره کنند.
+
با کنام هرزه ی سفلگان بکام انسان، خدا و رسولش همچنان غایبند، و امامتِ عصر، بتنهائی صاحب الزمانی می کند
و همچنان از زمین آیه های گرسنگی می رویند و ملاها، سوره های تنگدستی را حلاّل می خوانند.
+
در سقوط آبروی آسمانی و رسالتِ رستگاری ِولایت
برای مریدِ دریده و غارتزده و زمینگیر نیز
جز دل ِحرمان و چشمانِ گریان و تهی ِشکم و دستان، پاداشی نمانده.
از مناره های گوشخراشِ مسخر
تا تکایای بی تکیه و نوحه های مظلومکشان
از باور به کرامت خدا و سرسپردن بر حکمتِ ملایان
در کشورِ خداپناهان و چپاولگران
 اینک، جز فریاد کمرهای شکسته ی انسان، نمی آید
و فریبخوردگان! باهم دارند از زخم ها و دردهای شان، تیر و گرز و کمان می سازند.
بهنام چنگائی 17 مرداد 1396 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر