۱۳۹۵ مهر ۷, چهارشنبه

وهم باره: جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)

وهم باره

 barzin-azarmehr







جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)

وهم باره

 

*


شب،

با شکست خورشید،

زد فاتحانه فریاد :

« دیگر

تمام

شد.»

ننهاده چشم برهم

نی ،

در نیِ سحر هنوز،

زنگی زتاج سر،

خورشیدِ نو تری بود

گسترده بال و پر...

*

جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)

۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

خطابه: جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)

خطابه

barzin-azarmehr
جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)

.

سالیان سال

زیر چشم ما،

همچونفرین گشتگان،

در آتش و دود

می زند سوریه پر پر

از عذاب دوزخی که کردگارش «سود»

بدتر از نمرود...

.

مردم

ای مردم !

چشم بگشایید!

اندرین دوزخ

آه دیگر در بساطش نیست!

خلق سوریه گناهش چیست؟!....

*

جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)

۱۳۹۵ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

درباره پیروزی: ناظم حکمت، برگردان: آمادور نویدی

برای رسیدن به هدف
باید خون داد.
پیروزی به چنگ می آید
با چنگ و دندان
و هیچ چیزی فراموش نخواهد شد.

درباره پیروزی

nazem-hekmat1
ناظم حکمت
برگردان: آمادور نویدی
ویرایش: بهرام رحمانی
با دستانت بر روی زخمت فشار می دهی
لبانت را آنقدر گاز می گیری که خون می آید
پیروزی
با چنگ و دندان بدست می آید
و هیچ چیزی فراموش نخواهد شد.
روزها تاریک اند
و آورنده خبر مرگ.
دشمن خشن است
ظالم و موذی.
انسان ها در مبارزه کشته می شوند
- ولی آنان حق دارند که زندگی کنند –
انسان ها کشته می شوند
- بیشمارند آنان –
توگویی  که با سرودها و پرچم هایشان
برای رژه باشکوه روز تعطیل بیرون رفته بودند
بسیار جوان
بسیار دلیر...
روزها تاریک اند
و آورنده خبر مرگ.
زیبا ترین جهان را با دستان خودمان به آتش می کشیم
و دیگر اشکی برای چشمهایمان نمانده ست
غمگین و عبوس می مانیم ...
ما فراموش کرده ایم که چه گونه ببخشیم.
برای رسیدن به هدف
باید خون داد.
پیروزی به چنگ می آید
با چنگ و دندان
و هیچ چیزی فراموش نخواهد شد.
ناظم حکمت

برگردانده شده از:
گاردین- ارگان حزب کمونیست استرالیا، شماره ۱۷۳۸، ۶ ژوئن ۲۰۱۶، صفحه ۱۲     

من و تنهایی ها(تقدیم به بازماندگان قربانیان سياسی کشتارهای دهه شصت): ی. صفایی

من و تنهایی ها

loneliness
(تقدیم به بازماندگان قربانیان سياسی کشتارهای دهه شصت)
ی. صفایی
نشسته ام  تنها در تنهایی خویش
با شعر که زیبایی زندگی است، عشق می ورزم.
واژه ها
معشوق تنهایی من
و کاغذها ی سفید
 بستر عشق ما.
عشق زیبایی است
و شعر ترانه های تنهایی.

اما
هنگام  که
واژه ها همه تنهایند،
حلقۀ سیاه دار
گلوی زندگی را گره ای تلخ می زند.....
عشق تکه تکه می شود،
شعر می گرید،
معشوق اعدام می شود
و هستی در سکوت، مچاله میشود.

نه......
من زندگی را عاشقم
و از اعدام  بیزار.
 می خواهم آفتاب را در سایه ها بگسترانم
تا
درخت عشق ریشه دهد
و واژه ها در تنهایی
حکم مرگ نگیرند.

آری
تنهایم، نشسته در تنهایی پنهان خویش......

ی. صفایی
19 سپتامبر 2016


۱۳۹۵ شهریور ۲۹, دوشنبه

دندان شکن: جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)

دندان شکن

barzin-azarmehr

جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)

*

بر نیارد « داد »

آیا

بَر کنَد

از ریشه این « بیداد »؟!

هر کجا گسترد ه دامی چون به ره صیاد؟!

چون به سر کوبنده هر جا ، تیغه ی جلاد؟!

پاسخ فرداش آری باد ، با فریاد !..

*

جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)

۱۳۹۵ شهریور ۲۸, یکشنبه

از نامه های یك زحمتکش: "سهراب مهدی پور"

این نان را که ازتنور دربیاورم
وامم را به گرسنگی پرداخته ام
kargari-2

از نامه های یك زحمتکش

"سهراب مهدی پور"
 (۱)  
این سنگ ها را که بشکنم
دل این غار ، فتح می شود
آن گاه پیش تو می آیم
با توشه ای زغال
پیش تو 
که دل ات روشن است

( ۲)

این چند رج را که ببافم
کارم تمام می شود
آن گاه با تابلویی بافته ز جان
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات خون است.

( ۳ )

سوت کارخانه که به صدا درآید
شیفتم تمام می شود
آن گاه با یک بغل خستگی
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات تنگ است

( ۴ )

این مساله ی چندمجهولی را که حل کنم
کلاسم تمام می شود
آن گاه باجدول خواص عناصر
پیش تو می آیم
پیش تو 
که دل ات صاف وساده است

( ۵ )

این زخم ها را که پانسمان کنم
با مرهمی از مدارا
پیش تو می آیم
پیش تو 
که دل ات بیمارعشق است

( ۶ )

این آخرین نامه را که برسانم
خورجینم خالی می شود
آن گاه با رازهای سر به مهر
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات چشم به در دارد 

( ۷ )

این نان را که ازتنور دربیاورم
وامم را به گرسنگی پرداخته ام
آن گاه با عطری از گندم وکنجد
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات غنج می رود

( ۸ )

این شعر را که بنویسم
بارم سبک می شود
آن گاه با دفتری از غزل
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات پیش قناری گیرکرده است . . . 

"سهراب مهدی پور"