۱۳۹۵ دی ۱۱, شنبه

اسلام خدمت گذار سرمایه: محمد اشرفی

پدر ها و مادران را ،
کارگران و زحمتکشان را
با سفره خالی ،
در چشم کودکان ، خجل می کنند،
با پول و نان مردم ،
با کسر دستمزد کارگر و معلم،
از صندوق باز نشستگان و فر هنگیان،
گور مردگان را کاخ می کنند ،
در عوض ،
مردم را ساکن در گور می کنند.

homeless

اسلام خدمت گذار سرمایه

محمد اشرفی
ای زندگان خفته در گور،
خفته در گوری به وسعت ایران،
اگر هنوز، خفته عقلید،
اگر هنوز،
در توهم و واهمه سر گردانید،
دو باره بر خیزید،
سر بر ارید و فریاد زنید :
"الله اکبر، الله اکبر،
خمینی رهبر،
زنده باد خامنه ای،
زنده باد اسلام ،
که در خدمت سرمایه،
چه ها می کند!!!"
کارفرما را قویتر کرده،
کارگر را بیکار و فقیر،
تا که زنده در گور می کند،
از کرامات و عطوفت اسلامی چه عجب !!!
گور مردگان را کاخ ،
خانه زندگان را گور می کند،
این است کرامت و عطوفت اسلامی ،
ببین که :
از گور تا گور چه ها می کند!!!؟
گور عباس و،
حسن و حسین ...،
با پول و کار، کارگران کاخ می شود،
گور علی،
 مثلا" ،
"شاه مردان و یتیم نواز"
طلا و زر کوب می شود،
در عوض ،
کارگران و زحمتکشان،
صاحبان ثروت، یتیم شده،
زنده به زنده ،
ردیف به ردیف ،
در گور می شوند.
با گورهای کاخ شده ی،
خمینی و حسن،
زینب و رقیه،
سجاد و علی،
 باقر و بی قر ...،
اختلاس،
دزدی،
رشوه خواری و تجارت می کنند.
پدر ها و مادران را ،
کارگران و زحمتکشان را
با سفره خالی ،
در چشم کودکان ، خجل می کنند،
با پول و نان مردم ،
با کسر دستمزد کارگر و معلم،
از صندوق باز نشستگان و فر هنگیان،
گور مردگان را کاخ می کنند ،
در عوض ،
مردم را ساکن در گور می کنند.
ای زندگان خفته در گور،
خفته در گوری به وسعت ایران،
اگر هنوز، خفته عقلید،
اگر هنوز،
در توهم و واهمه سر گردانید،
بر خیزید،
سر بر آرید و فریاد زنید،
با صدای رسا ، فریاد زنید،
"الله اکبر ، الله اکبر ،
خمینی رهبر ،
زنده باد خامنه ای ،
 زنده باد اسلام، که چه ها می کند،
گور مردگان را کاخ ،
خانه زندگان را گور می کند،"
محمد اشرفی
10/10/1395

۱۳۹۵ دی ۷, سه‌شنبه

گورپناهان: بهنام چنگائی

در عصرِ بی روضه و بی رضوان
در این انجماد امیدِ بی مکان
آغوش به گرمای گور باید برد
از حرصِ بی دادگران و ریاکاران و چپاولگران
تا زخمی ِ فقر
دمی بخوابد با ناآرامِ جان.
gorkhabi2gorkhabi3

گورپناهان

behnam11

بهنام چنگائی 

در یخبندانِ شرافتِ ملا  
در زمهریرِ دولتِ الله
از ترس جان و بیم سرما
به، پناه به گور شد
نه، پناه به خدا
+
در عصر ولی خدا و آیه ی رحمت و نفیرِ اذان
بندگان بی خدا و پناه
امید به گور می برند
نه پناه به ولی خدا.
+
در عصرِ بی روضه و بی رضوان
در این انجماد امیدِ بی مکان
آغوش به گرمای گور باید برد
از حرصِ بی دادگران و ریاکاران و چپاولگران
تا زخمی ِ فقر
دمی بخوابد با ناآرامِ جان.
+
برفرق سرما نشسته ها
شنیدند به جانِ بی سروش ها
پناه به گور برید
هیهات، نه پناه بخدا
زیرا او را
خوابِ گرانی ربوده است.
بهنام چنگائی

روضه = باغ ‌و گلستان، گلزار، سبزه ‌زار، مرغزار، بهشت
رضوان = فرشته موکل بر بهشت ( فردوس ) در نظر مسلمانان دربان و نگاهبان جنت

gorkhabigorkhabi1

gorkhabi3gorkhabi2

۱۳۹۵ آذر ۲۲, دوشنبه

چاره: جعفرمرزوقی ( برزین آذرمهر)

چاره

mazroughijafarbarzin-azarmehr










جعفرمرزوقی ( برزین آذرمهر)


...
برپا شده پاکی را
از نو،
      قلم
         شد پا؛
اهریمنِ ناپاکی
شد چیره بر این دنیا ؛
افتاد ز تاب وتب
نوزایی و
         پویایی؛
شد دور دو قطبی ها
سر،
    ار سر غفلت ها؛
بگرفت به عالم پا
تک قطبی نکبت زا؛
«بد» گشت بدل
                هرجا،
به غده ی بدخیمی
که چاره نه‌اش ، الا
جراحی و
سلاخی !
*
جعفرمرزوقی ( برزین آذرمهر)

۱۳۹۵ آذر ۲۰, شنبه

هم رنج / در نبرد ما گرسنه را گرسنه یاور است: شعر و صدای ایرج جنتی عطایی

هر برادر تنی, اگر گرسنه نیست
با تو که گرسنه ای,
با تو که گرسنه ی
خصم خانگی است،
هر غریبة گرسنه با گرسنه­ ها ولی برادر است
هر برادری که خواب می­ کند تو را
و نان خویش می­خورد,
یار دشمنان توست
در نبرد ما گرسنه را گرسنه یاور است
fidel-qoute

هم رنج / در نبرد ما گرسنه را گرسنه یاور است

iraj-jenati-ataei4
شعر و صدای ایرج جنتی عطایی
در شام سبز یک بهار
از سفره­ های خالی دهقانان گسترده بر اسارت دلگیر روستا،
از قلب خوشه گندم در مطلع تغزّل باران طلوع خواهی کرد
و دهکده آواز خشم را با تو دوباره خواهد خواند
در صبح زرد یک زمستان
از بغض پرصلابت انبوه کارگر گُل­ کرده در حماسه چرخ و بُراده و آهن در کارخانه­ ها،
از دست­ های ماهر انسان در خلق سربلندی دنیا،
طلوع خواهی کرد و
کارخانه آواز خشم را،
با تو دوباره خواهد خواند
در ظهر سرخ یک تابستان
از سنگر شریف شکفتن،
در شطّ داس ­ها و حکم ­ها,
کتاب­ ها و دست­ ها,
تفنگ­ ها طلوع خواهی کرد،
طلوع خواهی کرد
و شهر آواز خشم را با تو دوباره خواهد خواند
در عصر خونی یک پاییز طلوع خواهی کرد
از دهکده­ ها و کارخانه­ ها,
از خانه ­ها طلوع خواهی کرد,
طلوع خواهی کرد
هر برادر تنی, اگر گرسنه نیست
با تو که گرسنه ای,
با تو که گرسنه ی
خصم خانگی است،
هر غریبة گرسنه با گرسنه­ ها ولی برادر است
هر برادری که خواب می­ کند تو را
و نان خویش می­خورد,
یار دشمنان توست
در نبرد ما گرسنه را گرسنه یاور است
شعر و صدای ایر ج جنتی عطایی
برگرفته از فیس بوک و یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=s1h5VOE2wTc

۱۳۹۵ آذر ۱۳, شنبه

از کمونیست ھا متنفرم: ناشناس/نشریه تدارک حزب انقلابی

ازکمونیست ها متنفرم
آنها برای تبدیل حهنمی که سرمایه داران برای مردم کارگر و زحمتکش درست کرده اند به بهشتی انسانی می جنگند
آن ها می گویند ثروتمندان با اشتثمار مردم زحمتکش، دنیا را بر مردم جهنم کرده اند
و با حاصل دستمزد مردم جهان برای خود بهشت ساخته اند
آنها می خواهند دنیا برای همه ی انسان ها بهشت باشد
از کمونستها متنفرم
آنها می گویند همه ی ما برابریم
بیایید متحد شویم
آنها می گویند بیایید همه باهم دنیایی نوین بپا کنیم
آنها می گویند آینده ای عاری از گرسنگی و ستم داشته باشیم
آنها می گویند جهانی بسازیم که زنان بخاطر سیر کردن شکم شان مجبور به تن فروشی نباشند
 آنها می گویند حکومت خدمتگذارمردم باشد
و دولت خود مردم باشند
آنها می گویند مردم باید برای آینده شان تصمیم بگیرند
آنها می گویند زن و مرد باید برابر باشند

hammer-sickle-sunrise

از کمونیست ها متنفرم

ناشناس

 از کمونیست ها متنفرم
از آنها متنفرم، نفهمیدم آنها چگونه انسان هایی هستند
آنها همواره از برابری، عدالت و آزادی سخن می گویند
ازتمام هستی شان برای رسیدن به اینها سخن می گویند
 آنها برای اینکه همه ی انسانها امنیت شغلی، حقوق و دستمزد برابر، آینده ای روشن و امن داشته باشند می جنگند
آنها می گویند در دنیا ثروتمند و فقیری وجود نداشته باشد، طبقات در جامعه از بین برود و همه برابر باشند
آنها می گویند در سرمای زمستان هیچ خانواده ای از سرما نلرزد
آنها می گویند کسی گرسنه نماند
آنها می گویند کسی در لا به لای آشغال ها نخوابد

از کمونیست ها متنفرم
آنها می گویند کودکان نباید کار کنند
آنها می گویند کودکان نباید به زور ازدواج کنند
از کمونیست ها متنفرم آنها درمقابل استثمار مبارزه می کنند
آنها برای اینکه کارگران حق شان را بگیرند شانه به شانه کارگران می جنگند
آنها بخاطر آزادی دیگر انسان ها جانشان را فدا می کنند
آنها برای همه خدمات درمانی رایگان می خواهند
آنها می گویند آموزش و تحصیل باید رایگان شود

ازکمونیستها متنفرم
آنها بین انسان ها فرقی قائل نیستند
ترک، کرد، بلوچ، عرب، فرانسوی،
امریکایی، سیاه، سفید، سرخ پوست، مسلمان، مسیحی، یهودی و ...هیچ فرقی از دید آن ها ندارد
همه را به یک اندازه دوست دارند و برابری را برای همه می خواهند
آنها برای انسان بخاطر انسان بودنش ارزش قائلند

از کمونیست ھا متنفرم
طبیعت را دوست دارند، حتی برای طبیعت نیز مبارزه می کنند
آنها در مقابل کسانی که بخاطر پول وثروت طبیعت را ازبین می برند ایستادگی می کنند
آنها هوا و طبیعت پاک را برای تمام انسان ها می خواهند
ازکمونیست ها متنفرم آنها درمقابل دزدی، سوء استفاده های دولت ها، رشوه وغارت حق مردم توسط صاحبان قدرت، مبارزه می کنند
آنها در مقابل ظلم به مردم، جبهه می گیرند
دشمن مردم هرچقدر هم که قوی باشد، آنها بدون هیچ ترسی در مقابل شان می ایستند
اگرحتی به قیمت جان شان باشد
آنها مردم را دوست دارند

ازکمونیست ها متنفرم
آنها به جنگ «نــه» می گویند و مخالف هرگونه دخالت نظامی در کشورها هستند
آنها دشمن سرسخت امپریالیسم هستند
آنها می گویند جنگ را سرمایه داران به راه می اندازند
ولی در جنگ ثروثمندان، مردم فقیر و زحمتکش جانشان را از دست می دهند
آنها به جنگ «نــه» می گویند چون درجنگ سرمایه داران، کودکان قتل عام می شوند
آنها خواهان یک دمکراسی واقعی، صلح در جهان، دوستی و آشتی مردم دنیا و یک زندگی انسانی برای تمام مردم دنیا هستند 

ازکمونیست ها متنفرم
آنها برای تبدیل حهنمی که سرمایه داران برای مردم کارگر و زحمتکش درست کرده اند به بهشتی انسانی می جنگند
آن ها می گویند ثروتمندان با اشتثمار مردم زحمتکش، دنیا را بر مردم جهنم کرده اند
و با حاصل دستمزد مردم جهان برای خود بهشت ساخته اند
آنها می خواهند دنیا برای همه ی انسان ها بهشت باشد

از کمونستها متنفرم
آنها می گویند همه ی ما برابریم
بیایید متحد شویم
آنها می گویند بیایید همه باهم دنیایی نوین بپا کنیم
آنها می گویند آینده ای عاری از گرسنگی و ستم داشته باشیم
آنها می گویند جهانی بسازیم که زنان بخاطر سیر کردن شکم شان مجبور به تن فروشی نباشند
 آنها می گویند حکومت خدمتگذارمردم باشد
و دولت خود مردم باشند
آنها می گویند مردم باید برای آینده شان تصمیم بگیرند
آنها می گویند زن و مرد باید برابر باشند

از کمونیست ها متنفرم
برخی می گویند سوسیالیست ها وطن فروشند

از کمونیست ها متنفرم
آنها می گویند اگرخواسنت کار، نان، آزادی و برابری برای مردم وطن فروشی است،
مـا خائـنـیـن وطـنـیـم،
ما وطن نداریم، تمام دنیا وطن ماست،
برای همه اینها از کمونیستها متنفرم.

این قطعه از تلگرام اقتباس شده , و نویسنده آن ناشناس است
برگرفته از :

نشریه تدارک حزب انقلابی- شماره نهم، سال دوم، آذر ماه ۱۳۹۵

۱۳۹۵ آذر ۷, یکشنبه

با یاد آن که همیشه زنده است بدرود رفیق فیدل: احمد سپیداری




با یاد آن که همیشه زنده است
احمد سپیداری


می گویند مرده ای
و مرگت نیز،
همچون زندگانی پربارت،
کلافه شان می کند؛

باز هم ترورت می کنند، فیدل!
همچون صدها باری که جان به سلامت بردی.
از رسانه های سیاهشان دود باروت بلند است.
جوخه های ترور افکار تو که لحظه ای خاموشی نمی گیرند.

آنان که به شعله های آتش شلیک می کنند
آنان که در اوهام، افکار روشنت را خاموش می کنند
آنان که در یاوه گویی هر روزه شان،
نقش بدیلت را در مبارزات مردمی پیش رو،
به عمد فراموش می کنند،
نابود می شوند و تو می مانی.

ای کور دلان پُرهیاهو!
او نمی میرد...
بنگرید!
خوب بنگرید!
سرخی پرچمی که در راهش رزمید
و امشب بر بدنش کشیده اند،
در میلیون ها چشم می لرزد.

http://rahman-hatefi.net/navidenou-875-95-271-950906.htm

۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

فیدل، خاموشی شمع شبانِ انسان: بهنام چنگائی

تو باشی و نباشی
درندگان انسانیت از راه و نامت که همیشگی ست همچنان می ترسند
و زوزه پیروزی بر محرومان را تا رهائی سرخواهندکشید.
بگذار بگویند سوسیالیسم مرد
اما بی شرمانه تر از همیشه
از شکست سرمایه هیچ نمی گویند.
fidel-smoking

فیدل، خاموشی شمع شبانِ انسان

behnam-chengaee
بهنام چنگائی 
جشنِ زوزه برکنید گرگان درنده
آری شمع وجود فیدل خاموش شد.
فیدل!
این ترانه ی امیدِ شبانِ بلندِ بشریتِ محروم
این حسرت بدلِ برابری، خاموش شد.
آرزوی فیدل،
بر تنِ تنگدستی، چه دل انگیز امید می فشاند
شولای هستی او تا آخرین دمِ وجود، چه گرما می دواند
و امیدِ نان برای گرسنگان را
چه بی ریا تا آخرین بزنگاه هستی، نرم می سرود.
+
فیدل! زندگی تو، بجز برای انسانِ مظلوم ندوید
و هرگز برای آنها، بجز نور نوید فردا نتراوید
راهت نیز پس از تو نخواهدمرد.
گرچه سوسیالیسم ات را در هم شکستند
و آدمخواری را هم جا برپا داشتند.
اینک اما فیدل،
در همین کمینگاهِ پلشتی سرمایه خواران
می بینیم، گرسنگان میلیونی آمریکا بسانِ تنگدستانِ جهان
به فریاد دادخواهی علیه بهره کشان، سربرآشوب برآورده اند.
تو باشی و نباشی
درندگان انسانیت از راه و نامت که همیشگی ست همچنان می ترسند
و زوزه پیروزی بر محرومان را تا رهائی سرخواهندکشید.
بگذار بگویند سوسیالیسم مرد
اما بی شرمانه تر از همیشه
از شکست سرمایه هیچ نمی گویند.
و هی انگل مرگ و شرنگ جنگ می آفرینند
 تا هستی را از کام سازندگان جهان بزدایند.
فیدل! ای آبروی بشریت، تو نمرده ای و بسیارانی در راهتند.
بهنام چنگائی ـ 6 آذر 1395

۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه

اگر برنده بودم(شعر- به فارسی و انگلیسی): مجید نفیس

اگر برنده بودم

majid-nafisi-c1
 





مجید نفیسی

اگر برنده بودم
به هواداران می‌گفتم:
دستها بگشائید
و مردمی را که به اعتراض
به خیابان آمده‌اند
در آغوش بگیرید.
اما اینک از ترامپ
تنها دشنام می‌شنویم.*
پس به خیابان می‌آئیم
پاسخ, چه گلوله باشد
چه لبخند.
مجید نفیسی
دهم نوامبر ۲۰۱۶

* ترجمه‌ی توئیتی از ترامپ: "جخت انتخاباتی بسیار باز و موفقیت‌آمیز برای ریاست جمهوری داشتیم. حالا اعتراض‌کنانِحرفه‌ای به تحریک رسانه‌ها دست به اعتراض زده‌اند. چه بسیار غیرمنصفانه!"



If I Were a Winner

If I were a winner
I would tell my fans:
Open your arms
And embrace the people
Who have come to the street
To protest.

But now from Trump
We only hear insult.*
So we take to the street
Whether response is a bullet
Or a smile.

Majid Naficy
November 10, 2016

* Trump’s twit: “Just had a very open and successful presidential election. Now professional protesters, incited by the media, are protesting, Very unfair!”

۱۳۹۵ آبان ۲۲, شنبه

سه سرباز جنگ‌آزموده، به فارسی و انگلیسی: مجید نفیسی

سه سرباز جنگ‌آزموده

majidnaficy_260_2-2
 







مجید نفیسی

به گِردِ میزی چوبین کنار دریا
سه سربازِ جنگ‌آزموده نشسته بودند
روی صندلیهای چرخدارشان
و کبریت می‌کشیدند تا در باد
سیگاری روشن کنند.
اکنون بجای آنها
سه کبوتر سپید نشسته‌اند
که به نان‌ریزه‌های روی میز نوک میزنند
و به سوی دریا بغبغو می‌کنند.
مجید نفیسی
چهارم نوامبر ۲۰۱۶


Three War Veterans

Around a wooden table near the sea
Were sitting three veterans
In their wheelchairs
Striking matches in the wind
to light their cigarettes.
Now in their places
Are three white doves
pecking at crumbs from the table
and cooing toward the sea.
Majid Naficy
November 4, 2016

۱۳۹۵ آبان ۸, شنبه

«احساسات»، به فارسی و انگلیسی: کارل مارکس، ترجمۀ زهره مهرجو

بگذار با شهامت
از آن حلقۀ مقدٌر منقوش–خدا
بگذریم،
و آنگاه که کفه های سرنوشت، نوسان می یابند
در شادی و اندوه هم
تماماً سهیم شویم.

karl_marx_cropped1

«احساسات»

marx-j
شعری از: کارل مارکس
ترجمۀ زهره مهرجو
۳۰ اکتبر ۲۰۱۶

مقدمه:
کارل مارکس بیشتر شعرهای خود را در حوالی سال ۱۸۳۷ میلادی سرود، یعنی زمانی که تنها کمتر از بیست سال از عمر او می گذشت. مارکس جوان علاقه زیادی به شعر و هنر داشت، و آنقدر به شعرهای خود اهمیت می داد، که مجموعه ای از آثار خود را در نوزده سالگی تهیه؛ و به پدر عزیزش تقدیم نمود.
متاسفانه، تا سال ۱۹۳۲ میلادی اغلب آثار فلسفی و هنری مارکس منتشر نشده بودند؛ و از این رو می توان نتیجه گیری کرد که این جنبه از شخصیت او تا اواسط قرن بیستم تاثیر ناچیزی بر جنبش کمونیستی داشته است.
برای شناخت بهتر و داشتن تصویر کامل تری از مارکس و اهداف انسان دوستانه اش، پرداختن به همه جوانب وجودی او، روش زندگی کردن، گرایشات فکری و آثاری از او که اعماق دنیای احساسات و عواطف او را روشن می سازند؛ لازم است. اینگونه نگرش، همچنین رابطه آثار اولیه فلسفی وی را با کارهای علمی سالهای بعد، همچون کاپیتال؛ بهتر برای ما آشکار خواهد ساخت.
شعرهای مارکس فیلسوفانه اند، عاشقانه اند، زمینه ای افسانه ای دارند و حتی در مواردی به آیکون های مذهبی اشاره می کنند؛ ترکیبی هستند که به زیبایی روح سرکش و جستجوگر او را تصویر می کشند.. شاید تنها از این طریق بتوان به اعماق دنیای انسانی بزرگ و نابغه ای چون وی سفر کرد و دلیل تشنگی دائم او به دانش، عشق و سخاوت بی انتهای او را به انسان، که تا آخرین لحظات زندگی با او باقی ماندند؛ درک نمود. 

«احساسات»

هرگز با آنچه مدام روحم را
مشغول ساخته..
توان سازش کردنم نیست،
هرگز آرام نمی گیرم ...
من باید بی وقفه
تلاش کنم!

دیگران شادی را
تنها به وقت فراغت می شناسند،
آزادانه خودستایی می کنند ...
و مکرٌر در نیایش
و شکرگزارند.

من گرفتارِ کشمکشی بی انتهایم،
در جوش و خروشی مدام
رؤیایی بی پایان؛
نمی توانم پیروِ زندگی باشم،
من همسفر جریان نخواهم شد!

بهشت را درخواهم یافت،
دنیا را
مجذوب خویش خواهم کرد؛
با عشق، با نفرت ...
من بر آنم
که ستاره ام.. به روشنی بدرخشد!

تلاش خواهم کرد
تا همه چیز را بدست آورم،
همۀ موهبات خدایان را ..
همه چیز را عمیقاً خواهم شناخت،
اعماق ترانه و هنر را
اندازه خواهم گرفت.

دنیاها را
برای همیشه از میان برخواهم داشت،
از آنجا که نمی توانم
دنیایی بسازم،
زیرا آنها، گُنگ از چرخشی سحرآمیز ..
هرگز به خواهش من
اعتنا نمی کنند،
مرده و خاموش
از اعمال ما
با حقارت روی برمی گردانند؛
ما و همۀ کارهایمان زوال شونده اند --
غافل، به راه خویش روانه می شوند...

ولی من، هرگز شریک آنان
نخواهم شد –
با اموج طوفانی رانده شدن،
از پی هیچ.. همیشه دویدن،
نگران تجمٌل و غرور خویش...

ناگهان، تالارها و سنگرها
با شتاب بر سر راه شان
فرو می افتند و ویران می شوند ...
و آنان
در خلاء ناپدید می گردند،
ولی باز.. امپراطوریِ دیگری
زاده می شود
و اینچنین گردش سال ها
ادامه می یابد:
از هیچ به همه
از گهواره تا گور،
فرازهای بی انتها ..
فرودهای بی پایان ..

پس ارواح.. راه خود پیش می گیرند
تا سرانجام
کاملاً از پای در آیند،
تا اربابان و سروَران شان را
یکسره نابود سازند.

بگذار با شهامت
از آن حلقۀ مقدٌر منقوش–خدا
بگذریم،
و آنگاه که کفه های سرنوشت، نوسان می یابند
در شادی و اندوه هم
تماماً سهیم شویم.

زین رو، بگذار همه چیزمان را
به مخاطره افکنیم،
هرگز نایستیم
هرگز تسلیم خستگی نشویم ...
نه در سکوتی اندوهبار، راکد
بی هیچ عمل یا آرزویی؛
نه در خوداندیشیِ اندوهگین
خم شده در زیر یوغی از درد! ...
تا حسرت ها، آرزوها و اعمال ما
برآورده نشده بمانند.


FEELINGS


Never can I do in peace
That with which my Soul’s obsessed,
Never take things at my ease;
I must press on without rest.
Others only know elation
When things go their peaceful way,
Free with self-congratulation,
Giving thanks each time they pray.
I am caught in endless strife,
Endless ferment, endless dream;
I cannot conform to Life,
will not travel with the stream.
Heaven I would comprehend,
I would draw the world to me;
Loving, hating, I intend
That my star shine brilliantly.
All things I would strive to win,
All the blessings Gods impart,
Grasp all knowledge deep within,
Plumb the depths of Song and Art.
Worlds I would destroy for ever,
Since I can create no world,
Since my call they notice never,
coursing dumb in magic whirl.
Dead and dumb, they stare away
At our deeds with scorn up yonder;
We and all our works decay –
Heedless on their ways they wander.
Yet their lot I would share never –
Swept on by the flooding tide,
On through nothing rushing ever,
fretful in their Pomp and Pride.
Swiftly fall and are destroyed
Halls and bastions in their turn;
As they fly into the Void,
Yet another Empire’s born.
 So it rolls from year to year,
From the Nothing to the All,
From the Cradle to the Bier,
Endless Rise and endless Fall.
So the spirits go their way
Till they are consumed outright,
Till their Lords and Masters they
Totally annihilate.
Then let us traverse with daring
That predestined God-drawn ring,
 Joy and Sorrow fully sharing
as the scales of Fortune swing.

Therefore let us risk our all,
Never resting, never tiring;
Not in silence dismal, dull,
Without action or desiring;
Not in brooding introspection
Bowed beneath a yoke of pain,
So that yearning, dream and action
Unfulfilled to us remain.


برگردان به زبان انگلیسی از: James Luchte

سایر منابع:

https://homepages.which.net/~panic.brixtonpoetry/marxpoetry.pdf

https://luchte.wordpress.com/about/