۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه

خدا کارگر نبود: بهنام چنگائی


به مناسبت گرامیداشت روز کارگران برای همیشه زندگی می کنند، این سازندگان واقعی

خدا کار گر نبود

changaiibehnam05
بهنام چنگائی 
در معرکه گاه تصاحب تخت آسمانی
بازی فرشته و شیطان بود
که در پشتِ نمایش آن
چشمِ دلِ ما گرم خواب شد
و سر بر آبی آسمانِ پاکِ سادگی برد.
در آن بزنگاه پستِ پنهان
دست و خنجرِ غیبی مکر پیروز شد ـ
 و خمینی نابکار را
با سلام و صلوات هدیه ی مظلومان آورد.
.
+
فرصتی بود و شد و هیولای رحمت ـ
از عمق جنون و جهنم و جنگ و جفنگ آمد.
سُهره وار بر بام آرزوها نشست
برسرِ سفره هایِ خالی دلِ و دید تارِ ما لمید.
او کلاغِ شومِ سیاه بود،
قناری وار آمد،
و بر مناره ها سرمی داد
ترانه ی خدا کارگر است را
و بلند گو ها، از خانه های خدا
جارش را تکرار می زدند.
دریغا:
ما تشنگان مهر و گرسنگان کار
 تا توانستیم؛ ذکر خدا بردیم
 و چهارلپی، پاداشِ صلواتی خوردیم
+
او و دزدانش نیز آسوده خاطر هی خورند و هی بردند
ما ماندیم و بغل های پُر ز وعده.
ما ماندیم و دغل های پُر ز ضجه
اینک ملا
همان سُهره ی کوچک مهر و نوا
همان رسولِ مهرِ خدا
بر روی زمین سوخته ی ما
خودِ خدا گشته است.
و ما کارگران ـ بندگان او،
بی نان و سر و صدا حالیا،
پی بردیم خدا کارگر نبود
بل آن اندک نانمان را نیز او بود که به یاری ملا
از کام زن و بچه هایمان ربود!

بهنام چنگائی 5 اریبهشت 1394

۱۳۹۴ فروردین ۲۰, پنجشنبه

جلفای اصفهان٬ به مناسبت سده ي كشتار ارمنيان، و به ياد وازگن منصوريان٬ به فارسی و انگلیسی: مجید نفیسی

به مناسبت سده ي كشتار ارمنيان

جلفای اصفهان

     Mansourian Vazgen4
 
 








به ياد وازگن منصوريان


Majid-Nafisi







مجید نفیسی

شاه عباس تو را
چون زنجیر خاجی
به گردن شهر آویخت:
با کلیسا و میدانچه سنگی ات
با پیاله فروشی ها و زرگرخانه هایت
و با گونه های سرخ دخترانت.

شهر برای تو
همیشه آن سوی رود بود
و تنها شاعران آخر شب
درهای میخانه هایت را میکوبیدند
و کوهنوردان دم صبح
چک چک "آب خاجیک" ات را می آشفتند
صدها سال در برابر هم روئیدیم:
تا عاقبت "مادی" های زاینده رود
دل هامان را به هم آمیخت
و خون وازگن
در رگ من جوشید

جلفای ارمنی!
ستمگران از تو زنجیر خاجی میخواستند
اما تو چون مسیحی مصلوب
دوباره به پا خاستی.

29 ژانویه 1986



To see the picture of Vazgen please click at:
http://www.iroon.com/irtn/blog/6232/
For the Centenary of Armenian Genocide
Little Armenia
In memory of Vazgin Mansourian*
by
Majid Naficy

The king hung you like a crucifix
From the neck of my city, Isfahan:
With your cathedral and cobblestones
With your taverns and goldsmiths
And your blushing daughters.
The city remained apart from you
Lying beyond Zaiandeh River.
Only poets of midnight
Knocked at the door of your taverns
And hikers of early morning
Disturbed your trickling spring.
For hundreds of years
We grew apart
Until the canals of Zaiandeh River
Brought our hearts together
And the blood of Vazgin
Flowed into my heart.
Oh, little Armenia!
The tyrants wanted you as a crucifix
But you rose again
Like the crucified Christ.
January 29, 1986
* My Armenian friend, Vazgin Mansourian was executed in July 1983 in
Evin prison,
Tehran. He is survived by his son, Narbeh. In this poem, "Little Armenia" refers
to "Jolfa", the Armenian neighborhood in Isfahan. Shah Abbas I
(1571-1629) forced

۱۳۹۴ فروردین ۱۶, یکشنبه

توافق هسته ای: داریوش لعل ریاحی

5_1_iran

توافق هسته ای

این صدا را بشنوید این رخت از تن دَر کنید
رنگ ِ شاد و عشق و شور و خنده را باور کنید
صبح ِ فردا را چه دیدید از درون ِ این قفس
کین چنین رقصنده آسابوسه بر خنجر کنید
ای جوانان نور ِ خورشیدید ، هستی بخش ِ عشق
قدرتان این نیست ، شکل ِ صحنه را دیگر کنید
این قمار ِ هسته ای بازندگانش مردمند
برگه ِ تسلیمشان را ننگ هر دفتر کنید
مرغ ِ آزادی چه شد؟ از او نپرسیدی چه رفت
خود شکستی خویش را تا مرغ را پرپر کنید
خیز بردارید تا خود را بسازید از درون
این فساد و جهل را از بیخ و بُن اَبتر کنید
زیر و روی ِ این ولایت حاصلش ویرانگی است
صبر مان از سر گذشت این شام را آخر کنید
می شکافد هسته اما در دل و جان ِ شما
این انرژی را بلای جان ِ جادوگر کنید
موجتان پُر بار بادا جفت ِ یکدیگر شوید
این فضای ِ زنده را چون تیر یا آذر کنید
داریوش لعل ریاحی
15 فروردین 1394
Dlr1266@hotmail.com