۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

راه تفرقه ! : فرزاد جاسمی !

راه تفرقه!

فرزاد جاسمی

خدا در خانه بود ما در پی او، به صحرای حجاز افتادن و خيزان
هزاران سرزنش از خار در گوش، به مژگان ريگ داغ در ديده بيزان
ز مار و عقرب و گرگان به وحشت، هراس از رهزنان هر دم به سينه
لب عطشان خدا گويان و خاموش، سرابی پيش رو بس شب و روزان
ستاره خنده زن شن ها تمسخر، که اين ديوانگان ره از چه پويند
خطر از بهر چه در اين بيابان، نه خوفی از پلنگ نی ترس ز يوزان
خدا در خانه می بايست ديدن، به چشم سر به عقل و رأی و بينش
نه همچون ابلهان در خشک صحرا، چو دوزخ از تف شيد فروزان
خدا در خانه بود ما از خدايان، خدای غير را جوينده بوديم
ز ما هر يک يکی يکتا خدايي، ز هم در وحشت و از هم گريزان
بسی دشوار بود ما را تحمل، خدايی غير خود را در حريمی
به اميد جملگی خواهان طاعون، که جان ها گيردی چون برگ ريزان
ز هر سو ضد هم صف ها ببستيم، نهاده ديدگان بر هم دهان باز
خدای غير را تحريک و ياري، که ما را برده زن هامان کنيزان
کشيديم خاک کشور را به توبره، خدايان دگر را دام در راه
بدون وحشت از فردای تاريخ، نگونسار و به خون غلطان عزيزان
ز خون سرمست و دشمن را اجازت، حريص بر خون هم نوعان بتازد
جهنم بهرمان بر پا و سوزد، خداهک ها چو ما در نار سوزان
سراغ اندر کجا چون ما عتيقه، خدايانی همه جاهل و مغرور
شب و روز در پی نابودی هم، برای يک دگر پاپوش دوزان
گدای معبد سرمايه داري، از آن بدتر به هر پادو ارادت
تبر دار و تبر بر ريشه ی خود، ز ديگر چاره جو افتان و خيزان
***
هشتم بهمن ماه 1390
آخرين مطالب مرتبط در روشنگرى:
راه تفرقه!فرزاد جاسمی


2012‑01‑28
ظهور حضرت مهدیفرزاد جاسمی
2012‑01‑23
جناب پيشوا!فرزاد جاسمی
2012‑01‑16
آسيد علیفرزاد جاسمی
2012‑01‑11
آموزش و رزم!فرزاد جاسمی
2012‑01‑06

اخبار ومقالات مربوط به فرزاد جاسمی در روشنگرى(كليك كنيد)

http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20120128191305.html

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

چشم در راه پيام آور صبح : برزين آذرمهر!

چشم در راه پيام آور صبح
برزين آذرمهر


راه‌ها منتظرانند و شب آوا خاموش

کاکلی در ته کرتی در خواب،

هد هد دل نگران ،

بر سر شاخه ی اوجا، تنها !


روز و شب ،

می گذرند از پی هم

جاده خالی ست و

از همدل و همراه تهی

نه سواری در راه،

نه غباری تا ماه

و نه ازشيهه اسبی ،

به کنامی خبري؛

ونه از چاوش بيدارسری ،

کولبارش ‌‌بر دوش

خيزرانش درمشت.


هد هد د ل نگران

نيمه شب بال زنان

می کشد پای به دور

می برد بر ره پر پيچ و خم دره،نگاه

با هر آن سايه جنبنده که هست

می کند درد دل خويش بيان :


« روی در روی بيابانم ومی بينيم آه

که چه غارت زده ام

کوله بار غم اين راه دراز

کرده ام گر چه چنين قامت پست

ولی هر گرته شادی که به راه

گشته از تو بر پا

ارمغانی ست ز باغ سحرم!


هم از اين روست که در دهشت اين قحطستان

با دلی تشنه تر از قلب کوير

گون سوخته ی حسی را

کز توام مانده نشان

بر جگر می فشرم!


و به ره با همه درد

عطشان می نگرم!


گرچه گويند به طعنه هرآن:

" بس کن از ‌بستن اميد به هيچ!

اين شب تيره محال است ،شود آبستن!"


ولی من با همه درد

‌ ‌بندی دال سياهی که گرفته ست مرا در منقار

عطشان ،دلنگران

می زنم نقب به هر کوهه که سد گشته به راه

خواب و بيدار ترا می جويم

در شب تار ترا می پويم

وبدل دارم اميد

کز تو آيد خبرم!»


مرداد ۱۳۵۱

http://www.roshangari.net/as/sitedata/20120122155851/20120122155851.html

ظهور حضرت مهدی : فرزاد جاسمی !



ظهور حضرت مهدی
فرزاد جاسمی


ظهور حضرت مهدی کند حکم، که ما بيچارگان بی وقفه تاوان
کنيم با سرخی خون فرش راهش، فدای مقدمش بی گفتگو جان
جگرهامان کباب دل ها پر از خون، ز هر نابخردی تحقير و توهين
نه آسايش نه امنيت نه راحت، پذيرای ستم با حکم قرآن
فساد بايد فزون گردد و از حد، تجاوز شيوه ی نا مردمی ها
که تعجيل ظهور گردد فراهم، ز سوی خالق بيچون و يزدان
مباشرها ربايند مال و ناموس، بگيرند زهر چشم با غارت و قتل
به تدبيری که گورستان کنند خلق، فراهم گنج و هديه جمله بر خان
بغير از سيصد و سيزده تن از ما، بقيه بايدی کشتار گرديم
حديث معتبر داريم و هيچکس، نداده نسخه ای از بهر درمان
نشستيم منتظر تا اشتر مرگ، بخوابد بر در ويرانه خانه
رها از دوزخ نايب دگر بار، در آن دنيا درون نار رحمان
خمينی از بلندی توی ماه گفت، که امت را ببايد جمله نابود
وطن ويرانه و گوری که سعدش، به روز قادسی اجرای فرمان
ز چاه بگريخته را تدبير چونست، که بوده قرن ها از زندگی دور
نه مردم می شناسد نی که دنيا، فقط تاريکی و محبس و زندان
به شهر سامره سردابه ای داشت، دو سه متری فضا و جای خالی
عوض بنمود و بگزيدی ته چاه، به اميد وصال شادان و خندان
دو ديده بر سر قدرت که از نور، نبرده سال ها کمتر نصيبی
نه با هيچ اجتماعی داشته پيوند، نه آگاهی ورا از دهر چندان
حقيقت را فقط بشنيده از شيخ، خبرهای صحيح از پشم و شيشه
ز دنيا با خبر همچون وکيلان، که بنمايند به مردم چنگ و دندان
به پا بنموده سور مصباح يزدي، که حضرت بر جهان وی را خليفه
رئيس جمهور محبوب هم همانست، که رونق سفره ها با نفت ارزان
جناب سيدعلی را در ميانه، نباشد قسمتی جز ننگ و خواری
شود آويز دار عمامه ی او، طناب دار وی با جسم لرزان
به هر صورت ببايستی گنه را، به يک تن نسبت و او را فدايی
بغير از رهبر مستضعفين کو، بزرگ مردی کزو بی وقفه تاوان
***
دوم بهمن ماه 1390

آخرين مطالب مرتبط در روشنگرى:
ظهور حضرت مهدیفرزاد جاسمی


2012‑01‑23
جناب پيشوا!فرزاد جاسمی
2012‑01‑16
آسيد علیفرزاد جاسمی
2012‑01‑11
آموزش و رزم!فرزاد جاسمی
2012‑01‑06
جهان نو و ارثيه تو! فرزاد جاسمی
2012‑01‑01

اخبار ومقالات مربوط به فرزاد جاسمی در روشنگرى(كليك كنيد)
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20120123000700.html